کد مطلب:129856 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

گفتار عالمان در کفر یزید
بسیاری از عالمان، مورخان و متفكران به صراحت، یزید بن معاویه را كافر شمرده اند؛ كه در اینجا به ذكر نام برخی از آنها بسنده می كنیم:

1. امام احمد حنبل: شبراوی می گوید: علامه، ابن حجر در شرح المهزیة گوید: فسق و فجور و بی تقوایی یزید به اندازه ای رسیده بود كه نه تنها سرزدن آن زشتی ها در نظرش زیاد نمی آمد. بلكه امام احمد بن حنبل به كفر او فتوا داده است. وی از چنان علم و زهدی برخوردار است كه اگر رفتاری از یزید سر نمی زد و برای او ثابت نمی شد، چنین قضاوتی نمی كرد. [1] .

2. ابن قفطی: باعونی گوید: ابن قفطی در تاریخش نوشته است: وقتی اسیران بر یزید بن معاویه وارد شدند، رفت تا با آنان دیدار كند. پس دید كه كودكان، و زنان خاندان علی (ع)، حسن (ع) و حسین (ع)، در حالی كه سرها بر نیزه ها است، بر ثنیة العقاب مشرف گشته اند. در آن زمان چنین سرود:

«هنگامی كه آن هودجها بر شتران آشكار شد و آن سرها بر بلندی جیرون نور تابانید، كلاغ آواز داد و من گفتم: بگویی یا نگویی، من انتقام خویش را از رسول گرفتم.»

مقصودش از این اشعار این بود كه حسین (ع) را در مقابل كسانی مثل جدش عتبه و دیگر بزرگان در گذشته اش كه رسول خدا (ص) آنان را در بدر كشت، به قتل رسانید. گوینده چنین سخنانی از اسلامی بیزار است و كفر او جای شك ندارد. [2] .

3. باعونی: وی می گوید: گمان ندارم كسی كه این كار (قتل حسین (ع)) را روا بشمرد و با خاندان پیامبر این گونه رفتار كند، بویی از اسلام برده باشد. چنین كسی به محمد (ص)


ایمان نیاورده است. ایمان با قلبش در نیامیخته و لحظه ای به پروردگارش ایمان نیاورده است. و ایمان ندارد كه خداوند در قیامت آنان را گرد می آورد و بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است. [3] .

4. ابن عقیل: سبط ابن جوزی از ابن عقیل نقل می كند كه گفت: گذشته از اینكه می توان یزید را دشنام داد و لعن كرد، آنچه بر كفر و زندقه ی وی دلالت دارد، اشعاری است كه با روشنی در آنها از كفر سخن گفته و از بد نهادی و بد اعتقادیش پرده برداشته است. از جمله آنها گفتار وی در قصیده ای است كه با این ابیات آغاز می شود:

«ای علیه بیا و باز خود آشكار بگو و نغمه بخوان كه من در گوشی سخن گفتن را دوست نمی دارم، داستان ابوسفیان از روزگاران دور بر أحد گذاشته شده است، تا آنكه گریه كنندگان را برانگیخت، هان بیا و مرا از آن قهوه بنوشان، كه «عنسی» آن را به جای انگور شامی برگزید. هرگاه كه به امور كهن بنگریم، پیوسته آن را حلال می بینیم.

اگر من مردم، ای مادر سرخ رو شوهر كن و پس از جدایی، منتظر دیدار مباش،

آنچه از روز رستخیزمان برایت نقل كرده اند، داستان های «طسم» است كه قلب را در فراموشی قرار می دهد، من ناگزیرم از اینكه محمد (ص) را دیدار كنم، با شرابی زرد رنگ كه استخوان هایم را سریاب می كند.» [4] .

5. یافعی: از یافعی نقل است: اما حكم كسی كه حسین را كشت و یا به كشتن او فرمان داد، اگر از كسانی است كه این كار را حلال می شمرد، كافر و اگر حلال نمی شمرد، فاسق و فاجر است و الله اعلم. [5] .

6. قاضی أبی یعلی و ابن جوزی: آلوسی گوید: او به طور قطع یزید بن معاویه را كافر شمرده و گروهی از عالمان از جمله حافظ و یاری دهنده سنت، ابن جوزی و پیش از او قاضی أبویعلی به لعن وی تصریح كرده اند. [6] .


7. كیاهراسی: وی گوید: یزید نردباز است، با یوزپلنگ شكار می كند، تارك نماز، دایم الخمر و قاتل خاندان پیامبر (ص) است و در شعرش به روشنی بر كفر تصریح دارد. [7] .

8. سبط ابن جوزی: او پس از ذكر استناد ابن عقیل به اشعار یزید بر كفر و زندقه وی گوید: از جمله این اشعار او است:

«اگر فزونی سرمایش (سرمای شراب) زمین را نسوده بود،

من هنگام تیمم به خاك دست نمی كشیدم.»

از دیگر اشعار او شعری است كه می گوید:

«هنگامی كه آن شتران با بارشان آشكار شدند و...» - كه پیش از این آوردیم-. دیگر شعر او این است:

«ای گروه ندیمان برخیزید و صدای آواز را بشنوید،

جامی پیوسته بنوشید و یاد منزلها را واگذارید،

آواز عود مرا از صدای اذان به خود مشغول داشته است،

من سیه چشمان را دادم و باده را در «دنان» گرفتم.»

همچنین بسیاری اشعاری دیگر كه از دیوانش نقل كردم. از این رو این امت، حكومت او را بر خود ننگ می شمارد، تا آنجا كه ابوالعلای معری با اشاره به زشتی این كار می گوید:

«می بینم كه روزگار هر كار زشتی را انجام می دهد،

در نتیجه بر شگفتی من چیزی افزوده نمی شود

آیا این قریشیان نبودند كه حسین را كشتند،

در حالی كه یزید تكیه بر مسند خلافت زده بود.»

9. ابن عساكر: از ابن عساكر نقل شده كه گفت: قصیده ای به یزید منسوب است كه از جمله اشعارش اینها است:

«ای كاش پدرانم كه در بدر كشته شدند،

ناله ی كشتگان از دم شمشیر خزرج را می شنیدند،


هاشم پادشاهی را به بازیچه گرفت و گرنه،

نه فرشته ای از آسمان فرود آمد و نه وحیی فرود آمد.»

اگر این نقل ها از او درست باشد، بدون شك او كافر است. [8] .

10. أجهوری: گوید: امام محمد بن عرفه و محققان پیرو او به كفر حجاج معتقدند. شكی نیست كه جنایت او همانند جنایت یزید، بلكه كمتر از آن است. [9] .

11. سعد تفتازانی: گوید: حق این است كه رضایت یزید به قتل حسین (ع) و اهانت وی نسبت به اهل بیت رسول خدا (ص)، به طور متواتر ثابت است، هر چند كه جزئیاتش ممكن است خبر واحد باشد. ما درباره ی (پستی) او و بلكه در ایمانش تردید نمی كنیم. پس لعنت خداوند بر او و یارانش باد.

شبراوی گوید: گفتار سعد «بلكه در ایمانش» به قرینه ما قبل و ما بعد آن به این معنا است كه ما در عدم ایمان او تردید نمی كنیم. [10] .

12. حافظ بدخشانی: گوید: یزید با چوب خیزران بر سر حسین (ع) می زد و این ابیات ابن زبعری را انشاد می كرد: ای كاش بزرگانم در بدر، حاضر بودند... تا آخر. این ابیات مشهور است و یزید دو بیت بر آنها افزود كه بر كفر صریح مشتمل است. [11] .

13. شبراوی: وی پس از ذكر تمثل جستن یزید به اشعار ابن زبعری گوید: خداوند او را به خاطر این ابیات خوار كند؛ كه اگر درست باشد با انكار رسالت، كافر شده است. [12] .

14. آلوسی: وی در تفسیرش گوید: در تاریخ ابن الوردی و كتاب الوافی بالوفیات آمده است: چون اسیران از عراق بر یزید وارد شدند، بیرون آمد و دید كه كودكان و زنان خاندان علی و حسین - رضی الله تعالی عنهما - در حالی كه سرها بر نیزه است بر بلندی های جیرون مشرف گشته اند. در همین حال، كلاغی آواز داد و او چنین سرود:


«هنگامی كه آن هودجها بر شتران آشكار شد و آن سرها بر بلندی جیرون نور تابیدند،

كلاغ آواز سر داد و من گفتم: بگو یا نگو، من دین خویش را از رسول خدا (ص) گرفتم.»

یعنی اینكه او حسین (ع) را در مقابل كسانی چون جدش عتبه، خالد، پسر عتبه، و دیگرانی كه در جنگ بار سول خدا (ص) در بدر كشته شدند، به قتل رساند. این كفر صریح است؛ و اگر درست باشد كه از او است، به وسیله ی گفتن آنها كافر شده است؛ همین طور است، تمثل جستن وی به سخن عبدالله بن زبعری، پیش از اسلامش كه گفت: ای كاش بزرگانم در بدر....

15. عبدالباقی افندی عمری: این شاعر عراقی مطابق آنچه از الباقیات الصالحات نقل شده با بیت زیر به اشعار یزید و كفر وی اشاره كرده است:

«اگر آنچه به كلاغ هنگامی كه آواز داد گفت، درست باشد به كفرش یقین داریم.» [13] .


[1] الاتحاف بحب الاشراف، ص 68.

[2] جواهر المطالب، ج 2، ص 300.

[3] جواهر المطالب، ج 2، ص 312.

[4] تذكرة الخواص، ص 290.

[5] شذرات الذهب، ج 1، ص 68.

[6] تفسير روح المعاني، ج 26، ص 72.

[7] جواهر المطالب، ج 2، ص 301.

[8] شذرات الذهب، ج 1، ص68.

[9] الاتحاف بحب الاشراف، ص 67.

[10] همان، ص 62؛ تفسير روح المعاني، ج 26، ص 72.

[11] نزل الابرار، ص 159.

[12] الاتحاف بحب الاشراف، ص 57.

[13] حاشيه الاتحاف، ص 56.